جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه چشم تنگ: (تعداد کل: 2)
چشم تنگ
[چَ / چِ تَ] (ص مرکب)تنگ چشم. نظرتنگ. بخیل و حسود. رجوع به چشم تنگی شود. || کنایه از ترکان و مغولان که چشمان تنگ دارند :
گفت کای چشم تنگ تاتاری
صید ما را بچشم می ناری؟نظامی.
گفت کای چشم تنگ تاتاری
صید ما را بچشم می ناری؟نظامی.
چشم تنگ
[چَ / چِ مِ تَ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) کنایه از چشم تنگ بین و حریص و آزمند. کنایه از چشمی که همه چیز را کم و اندک بیند :
گفت چشم تنگ دنیادار را
یا قناعت پر کند یا خاک گور.سعدی.
|| چشم ترک . چشم غیرفراخ. چشمی نظیر چشم مغولان و...
گفت چشم تنگ دنیادار را
یا قناعت پر کند یا خاک گور.سعدی.
|| چشم ترک . چشم غیرفراخ. چشمی نظیر چشم مغولان و...